به گزارش بازار اصناف آنلاین به نقل از شهر مردم/ فرخنده آشوری: «حدود سه سال قبل، کلیپهایی به دست ما رسیده بود، از شرایط اسفناک نگهداری توانخواهان در موسسه خیریه نرجس؛ فرستنده کلیپ، برای ما نوشته بود که دیگر کاری از دستش برنمیآید و شاید ما، بتوانیم به داد این عزیزان برسیم، آنقدر فیلم ها، ناراحت کننده بود که بدون لحظه ای درنگ، سراغ رییس وقت بهزیستی شیراز، آقای بخشنده رفتم و بدون مطرح کردن موضوع، از او خواستم تا در یک بازدید سرزده، ما را همراهی کند و در این بازدید، دو نفر از کارشناسان بهزیستی نیز با ما همراه شدند، مقصد را عنوان نکردم، چون می خواستم، بازدیدی کاملا سرزده باشد، مسئولان خیریه نرجس، از این حضور ناگهانی ما، تعجب کردند و چون رییس بهزیستی، همراهمان بود، نتوانستند از ورود ما، ممانعت به عمل آوردند، علی رغم تلاش های آنها، برای جلوگیری ما از نزدیک شدن به این کودکان، ما توانخواهان را بازرسی کردیم و متاسفانه، تمام موارد ضبط شده در آن کلیپها، صحت داشت، به جای پوشک، برای توانخواهان، از پارچههای کهنه و حتی سوخته و نامناسب، استفاده شده بود، بیشتر آنها، زخم بسترهای عمیقی داشتند، صحنههایی که اشک هر بینندهای را در میآورد، وارد آشپزخانه شدیم، متاسفانه گزارشات در مورد غذا هم درست بود و غذای آنها، آن روز کدو و نان بود، غذایی که قطعا برای کودکانی با پیش زمینه تشنج، نامناسب است، مسئولان، ادعا کردند که در غذای روزانه این کودکان، گوشت وجود دارد و امروز استثنائا به این شکل بوده است، حال همه ما، منقلب شده بود، گزارشی تهیه و برای بهزیستی، دادستانی و معاونت پیشگیری از وقوع جرم، ارسال کردیم، همان شب آقای بحرینی، دادستان فارس نیز بعد از دیدن گزارش ها، سرزده از موسسه بازدید کرده و خود تمام این موارد را مشاهده می کند، با روشن شدن این موضوع، ما پیگیری ها را ادامه دادیم تا شرایط، بهبود یافت و برای کودکان، به جای پارچه از پوشک استفاده کردند و برنامه غذایی مناسبی، برایشان در نظر گرفته شد، اما نکته قابل توجه این ماجرا، این بود که مدیرکل وقت بهزیستی فارس، حدود ۲۴ ساعت بعد، آقای بخشنده را از سمت بهزیستی شیراز، عزل کرد و این شائبه را پیش آورد که شاید علت این تغییر ناگهانی، همان بازدید سرزده باشد، آنچه مسلم است، خیلی از تخلفات، در سایه چشم پوشی و عدم نظارت کافی بهزیستی فارس، صورت گرفته است.» آنچه خواندید روایت یکی از اعضای موسسه پیشگیری از آسیبهای اجتماعی است که در این سالها، در جریان روند پیگیری پرونده مدیرعامل خیریه نرجس بوده است.
خیریه ها تبدیل به بنگاه های درآمدزایی شده اند
«م» روانشناسی است که یک سال و نیم در خیریه نرجس، خدمت کرده است، او علت جدایی خود از این موسسه را این طور عنوان می کند: «گمان می کردم، حضورم در این موسسه، کمک به توانخواهان و بهبود شرایط است، اما مسئولان این خیریه، به دنبال بهبود نبودند.»
او، ادامه می دهد: عدم رسیدگی به توانخواهان، عدم تخصیص کمک خیران به این عزیزان و عدم رعایت بهداشت، از جمله دلایلی بود که آنجا را برای من، غیرقابل تحمل کرد، پوشکهایی که مردم اهدا می کردند، به جای استفاده، در داروخانه خیریه به فروش می رسید، توانخواهان، به خاطر عدم رعایت بهداشت و استفاده از پارچه های نامناسب به جای پوشک، دچار زخم بستر و عفونت می شدند و من با چشم خود دیدم که کودکی بر اثر زخم بستر، فوت کرد، برخی از این کودکان، پرخاشگر بودند و برای جلوگیری از آسیب به خود یا دیگران، باید بسته می شدند، اما پارچه هایی که برای این کار استفاده می شد، نامناسب و آسیب زننده بود و با اینکه بارها، درخواست وسیله مناسب، مانند دستبند چرمی را کردیم، اهمیتی ندادند و همین سبب زخم و آسیب به دست و پای آنها شده بود.
این روانشناس که هنوز بعد از سال ها ترک این خیریه، از یادآوری این خاطرات، منقلب شده، می گوید: شاید خصوصی شدن این خیریه ها با نظارت حداقلی، یکی از اشتباهات است، خیریه ها، تبدیل به بنگاه های درآمدزایی شدند، کارکنان آنها، مانند بازاریاب، عمل می کنند و از جلب کمکها، درصد می گیرند، به بهزیستی گزارش می دادیم، اما نتیجه ای نداشت، امیدوارم که دستگاه قضایی، جلوی این سوءاستفادهها را بگیرد.
بچه ام را سالم و شاد تحویل دادم، ناقص و افسرده تحویل گرفتم
«محمد امین محمودی»، کودک اوتیسمی که مدتی را در خیریه نرجس گذارنده، هنوز هم نسبت به این محیط، وحشت دارد و به گفته مادرش، با اینکه از لحاظ ذهنی، مشکل دارد، اما وقتی از کنار این موسسه می گذریم، دچار ترس شده و واکنش نشان می دهد.
مادر محمد امین که نامش در لیست خیران این موسسه نیز قرار دارد، علاوه بر کمک های مالی، به دلیل حضور فرزندش در این موسسه، محیطی آموزشی را در آنجا در راستای آموزش مهارت زندگی، برای این کودکان، فراهم کرده است و حالا با شنیدن نام این موسسه، برافروخته می شود و می گوید: بچه من، از لحاظ جسمی، سالم بود و فقط از نظر ذهنی، مشکل داشت، ما گول ظاهر این موسسه را خوردیم، محمد امین، بسیار مودب، تمیز و شیک بود، مدرسه می رفت و انرژی و شادابی خاصی داشت که با حضور در این موسسه، علاوه بر آسیب روحی، گردنش نیز آسیب دید، بعد از کرونا، مدتی شیراز نبودم و فرزندم را ندیدم، متوجه شدم گردنش آسیب دیده و مسئولان گفتند که بی دلیل، گردنش را دیگر تکان نداده و علی رغم پیگیری های من، جوابی ندادند، اما محمد امین، به شدت دچار ترس بود، به متخصص مغز و اعصاب و بعد به متخصص اعصاب و روان، مراجعه کردم، تشخیص، آسیب روانی بود، مسئولان نرجس، به من پاسخی ندادند، مدیرعامل این موسسه، در مواردی با من بی ادبانه صحبت کرده بود، اما بخاطر محمد امین، اهمیت نداده بودم.
او، ادامه می دهد: من بچهای شاداب و سالم را به خیریه نرجس، تحویل دادم و بچه ای ناقص و افسرده، تحویل گرفتم، همه چیز را به خدا واگذار کردم، تنها پاسخی که به من دادند، این بود که بچه شما، اوتیسم داشته و مناسب این محیط نبوده و نباید اینجا می آوردید، گویا در زمان کرونا، از مدرسه رفتن محمد امین، به دلیل احتمال بیماری، جلوگیری و برنامه روزانه اتاق بازی، جایگزین می شود، اما بعد از مدتی، این بخش حذف شده و بچه ها را مجبور به ماندن تمام وقت در تخت می کنند و این برای یک کودکی با شرایط فرزند من، خیلی سخت است، شاید برای آرام کردنش، به او آسیب زدند، چرا که من با چشم خود، شاهد بودم، برای اینکه بچه ای را به سرویس بهداشتی ببرند، با چه خشونتی برخورد می کردند، هنوز هم نمی دانم چه بلایی بر سر محمدامین آمد و تنها کاری که کردم، این بود که او را از موسسه، خارج کردم.
۶ ماه طول کشید تا زخم بستر دخترم خوب شود
روایت دیگر را از زبان مادر یک دختر ۱۷ ساله توانخواه که چند سالی به طور نامنظم، در این موسسه، نگهداری می شده است، می خوانیم. او، می گوید: دخترم را با معرفی بهزیستی، در این خیریه، نگهداری می کردیم، البته منظم نبود، مثلا به صورت یک تا دو ماه و…؛ کرونا که شروع شد، به ما اجازه دیدنش را ندادند، هر بار که به خانه می آمد، روی دست و پایش، جای کبودی به دلیل بد بسته شدن، می دیدم، اما خب شرایط فرزندم به شکلی بود که خودم هم برای کنترلش، این کار را می کردم و اعتراضی نداشتم، چرا که دچار فقر شدید بودیم و شرایط نگهداری اش را نداشتم، اما در زمان کرونا، همه چیز بدتر شد.
این مادر، ادامه می دهد: در سفر مشهد بودم که به من خبر دادند، دخترت مریض است، بیا او را ببر، در صورتی که قبل از سفر، تماس گرفتند و از خوب بودن حالش، مطمئن شدم، برگشتم و دخترم را به بیمارستان نمازی بردم، به من گفته بودند، کرونا گرفته، اما فرزندم، دچار عفونت شدید، به دلیل بیماری های متعدد و درمان نشدن، شده بود و از همه بدتر، زخم بسترهای عمیقی داشت که نماینده موسسه، اظهار بی اطلاعی می کرد، ۲۰ روز در بیمارستان نمازی، بستری شد و ابتدا، حاضر به پرداخت هزینه نبودند و بعد از اینکه من با قرض گرفتن، دخترم را مرخص کردم، با بردن فاکتور، هزینه را متقبل شدند، اما دیگر حاضر به پذیرش دختر من نشدند و ۶ ماه، زمان برد تا زخم بستر دخترم، خوب شود و بهبودی یابد.
بهزیستی، گزارشم را به خیریه نرجس تحویل داد، ۶ ماه حبس گرفتم
جواد اسفندیاری، یکی از کارکنان سابق این موسسه است، او، حسابدار و صندوقدار پذیرش درمانگاه خیریه نرجس بوده است و وقتی با مسئولان این موسسه، با مشکل مواجه می شود، گزارش تخلفات آنها را به بهزیستی می دهد، حراست بهزیستی، از او می خواهد که تمام موارد را با دستخط خود بنویسد و امضا کند و قول پیگیری می دهد و او در این گزارش، به یک مورد شخصی نیز اشاره کرده و بعد پشیمان می شود، اما مدتی بعد، مدیرعامل این موسسه، با همان گزارش که اسفندیاری با دست خود، نوشته بوده، از او شکایت می کند و چون مدرکی، برای اثبات همان مورد شخصی ذکر شده، نداشته بود، محکوم می شود و حکم او در دادگاه غیابی، صادر شده و به توصیه قاضی پرونده، مبنی بر تلاش برای جلب رضایت شاکی، اعتراض نمی گذارد و به همین دلیل، ۶ ماه حبس می گیرد و حالا او بخاطر آن گزارش تخلفات، دچار سوءپیشینه است. این سوال پیش می آید، چرا باید حراست بهزیستی، نامه گزارش یک فرد را به این موسسه تحویل دهد و اکنون که بیشتر موارد آن گزارش، در دادسرا اثبات شده، تکلیف سوءپیشنه اسفندیاری و زندان رفتن او به جرم نشر اکاذیب چه می شود؟!
بچه را بردند به آدرس قبلی خانه رها کنند
بخشی از شهریه را به عنوان کمک مردمی ثبت می کردند
سمیرا که یکی دیگر از مددجویانی است که بعد از جدایی پدر و مادرش و ازدواج مجدد آنها، به این خیریه سپرده می شود، همسر پدرش که امور او را پیگیری می کرده، می گوید: شهریه این موسسه، از ۷۰۰ هزار تومان شروع شد و هر بار، بعد از مدت کوتاهی، افزایش می یافت و این افزایش شهریه هم قانون خاصی نداشت، باید شهریه را به دو حساب جداگانه، واریز می کردیم که این برای من، بسیار اذیت کننده بود و یک بار من بعد از واریز، پیامی دریافت کردم که از کمک من به خیریه، تشکر کرده بود، در صورتی که من شهریه میدادم، کمک نمی کردم و همین باعث شد که شک کنم.
او، می گوید: من زیاد در سفر بودم و وقتی کرونا آغاز شد، ایران نبودم و به دلیل لغو پروازها و بسته شدن مرزها، مدتی نتوانستم برگردم، اما حسابدار این موسسه، با بد ترین لحن ها، پیام میداد که شرایط برایش مهم نیست و باید فیش واریزی را برایش بفرستم، وقتی برگشتم، شهریه را حدود ۵ میلیون، می گفتند و من برای حدود یک سال، باید ۵۵ میلیون، پرداخت می کردم و اینکه همراه بانک، ظرفیت این مبلغ را نداشت، قبول نمی کردند و می گفتند باید یکجا پرداخت کنید، من ۲۵ میلیون، پرداخت کردم که متوجه شدم اینها پرونده دارند و دیگر مبلغی پرداخت نکردم.
او، عنوان می کند: سمیرا را به من تحویل نمی دادند و می گفتند، باید پدر یا مادرش بیاید و تو کاره ای نیستی، وقتی شهریه ندادیم، او را به آدرس قبلی ما بردند و گفتند او را آنجا رها می کنیم که مستاجر آنجا، با پلیس تماس گرفته و این موضوع صورتجلسه شد و بعد هم مادرش او را تحویل گرفت.
اینکه این موسسه، در صورت عدم پرداخت شهریه، توانخواهان را جلوی خانه آنها رها می کرده است، توسط کارکنان سابق این موسسه، تایید شده و سمیرا تنها مورد این موسسه، نبوده است.
لازم به توضیح است؛ روزنامه شهر مردم، صحبت های این افراد را راستی آزمایی کرده و هر آنچه در این گزارش، مشاهده می کنید، بر اساس مستندات موجود، به نگارش درآمده است، پیوست این گزارش، کلیپی است که بعد از ماهها، کلنجار رفتن، تصمیم به انتشار آن گرفتیم، چرا که مسئولان این خیریه، نه تنها حاضر به پذیرش اشتباه خود نیستند، بلکه خواستار عذرخواهی ما، به خاطر انتشار خبر صدور کیفرخواست عزل بودند، چشم امید مردم در این پرونده، به سیستم قضایی است تا بدون هیچ اغماضی، با مجرمان و متخلفان، برخورد کند، روزنامه شهر مردم تا پایان این راه، مدافع حقوق معلولان، خواهد بود.
هشدار، خواندن این روایت مناسب همه افراد نیست
به پسرم ترامادول با دُوز بالا خورانده بودند
ماهان شریفی، توانخواهی است که فقط یک معجزه، او را از مرگ نجات داده است، او که خانواده یکی از بزرگترین خیران خیریه نرجس است، یکی از قربانیان اصلی این موسسه نیز محسوب می شود.
مادر ماهان، ماجرا را اینطور برای ما تعریف میکند: من دچار بیماری قلبی شدم و نیاز به جراحی و طی کردن یک روند طولانی درمان بودم و همین باعث میشد برای مدتی، نتوانم از ماهان مراقبت کنم، بنابراین بعد از تحقیق زیاد، قرار شد ماهان را در خیریه نرجس بگذاریم و با توجه به اینکه برادر من، از مهمترین خیران این موسسه بود، قرار شد تا ماهان به صورت ویژه، مورد رسیدگی قرار بگیرد، اوایل هم در ظاهر، این اتفاق می افتاد، اما همه چیز ظاهری بود، چهار سال قبل، برادرم ۱۵۰ میلیون تومان، پوشک خرید که آن موقع مبلغ خیلی زیادی بود، اما یک هفته بعد از این موضوع که برای دیدن پسرم رفته بودم، متوجه شدم که برای پسرم از پارچه کهنه، استفاده شده است و رفتم به حاجی (بهاءالدینی) اعتراض کردم، از ما عذرخواهی شد، گفتند پدریار مقصر بوده و تنبیه شده است، من بخاطر اینکه از طرف ما کمکهای زیادی میشد، بیشتر از بقیه می توانستم به موسسه بروم، اما همیشه با هماهنگی بود، اما یک بار که متوجه شدم، پسرم فحش رکیک یاد گرفته، بدون هماهنگی و سرزده رفتم و با اصرار رفتم داخل و دیدم که با فحش های زشت، با بچهها صحبت میکنند و تا من را دیدند، شوکه شده و گفتند ما با ماهان نبودیم، گفتم چه فرقی میکند و ماجرا را باز به حاجی گفتم، اما این بار هم روند قبلی عذرخواهی و برخورد و تنبیه کردیم، تکرار شد.
مادر ماهان، با بیان اینکه چند بار متوجه زخمی شدن ماهان، شده بودم اما گفتند بخاطر موکت اتاق بازی بوده و ادامه می دهد: این ماجراها ادامه داشت تا بیماری کرونا آمد و همین سبب کاهش دیدار من با ماهان، به بهانه احتمال بیماری شد و بیشتر از پشت شیشه، او را می دیدم، قرار بود که به صورت ویژه، به پسر من رسیدگی شود و خدمات بیشتری دریافت کند و هر روز از اتاق بازی، استفاده کند، اما عروس حاجی، با این بچه لجبازی می کرد و اجازه نمیداد که از اتاق بازی، استفاده کند و بارها این موضوع را به حاجی گفتم و باز هم روند عذرخواهی و تنبیه میکنیم، تکرار شد، من بعد از مدتی، اتفاقی از طریق مادر یکی دیگر از مددجویان، متوجه شدم که ماهان بخاطر غلت خوردن، تنبیه شده و اجاره ورود به اتاق بازی را ندارد، ماهان، معلول سیپی۹۲ درصد است و من از اینکه چنین بچهای را تنبیه کردند، شوکه شدم و رفتم باز سراغ مدیرعامل و دوباره هم همان ماجرای نمایشی عذرخواهی و تنبیه اجرا شد، این موضوع، ادامه داشت تا اینکه من دچار امیکرون شدم و اجازه نداشتم، برای دیدن ماهان بروم اما سعی میکردم، مرتب تصویری با او صحبت کنم، اواخر دوره کرونا بود، در صحبت با او، متوجه میشدم، او هر روز، حالش بدتر می شود و با این بهانه که ماهان به دیدن زیاد شما عادت کرده و الان از لحاظ روحی، حالش خوب نیست، توجیه می کردند، اما من اصرار کردم تا پزشکی از بیرون مجموعه، او را ویزیت کند و علی رغم مخالفت آنها، من همچنان اصرار کردم و عمه ماهان، به موسسه رفت و ماهان را برای انجام معاینات برد، اما هیچ مشکلی مشخص نشد و تست کرونایش هم منفی بود، عفونت هم نداشت، ولی بدتر شدن حال ماهان، همچنان ادامه داشت و من با وجود داشتن امیکرون، طاقت نیاورده و بعد از ۱۰ روز، تصمیم گرفتم خودم بروم و ماهان را ببینم و با دکتر، تلفنی صحبت کردم و علایم را هم گفتم و برای فهمیدن علائم بیشتر، به خیریه زنگ زدم و ساعت از ۱۲ شب گذشته بود، یک نفر که هنوز هم اسم او را نمیدانم، به من گفت اگر جان بچهات را میخواهی، همین الان او را از اینجا ببر و نجاتش بده، قبل از اینکه از دستش بدهی.
او با گریه ادامه می دهد: آن شب، اجازه بردن ماهان را به من ندادند و گفتند باید فردا بیایید، فردا صبح هم با اصرار و بحث، بالاخره ماهان را به بیمارستان شهید دستغیب بردیم و با توجه به اینکه علت حال بد او، مشخص نمیشد و بر اساس برخی از علائم، مشکوک شده و از او تست اعتیاد گرفتند و با عصبانیت، به من گفتند که چرا به بچهام قرص ترامادول دادم که من شوکه شدم و گفتم بچه من، در خیریه نرجس بوده و با وجود مخالفت کادر درمان آنجا که علتش را هنوز هم نمیدانم، اصرار به تکرار آزمایش کردم تا بعداً این موضوع را انکار نکنند، این موضوع، برای ما شوکه کننده بود، شکایت کردیم و عروسش، به من گفت: «هیچ کاری نمیتوانی بکنی، ما پشتمون گرمه، خیالمون راحته، برو هر جا دلت میخواد شکایت کن…» این حرفها را در حضور معاون توانبخشی، آقای جعفری، گفت، من از جایی که فکر میکردم بهشت بچههایی مانند ماهان است، بچهام را به ترک اعتیاد بردم، آنها به بچه من قرص ترامادول با دوز بالا میدادند، پرونده ما، وارد دادگاه کیفری شده و هنوز حکمی صادر نشده است، وقتی با بچه من که قرار بود، به صورت ویژه از او رسیدگی کنند، اینطور رفتار کردند و کار بچه من به ترک اعتیاد رسید، خدا به داد سایر توانخواهان برسد، حتما می خواستند بچه مرا بکشند و بعد از احساسات ما سوءاستفاده کنند تا به یاد بچه خود باز هم به آنها کمک مالی کنیم.
لازم به توضیح است؛ روزنامه شهر مردم، صحبت های این افراد را راستی آزمایی کرده و هر آنچه در این گزارش، مشاهده می کنید، بر اساس مستندات موجود، به نگارش درآمده است، پیوست این گزارش، کلیپی است که بعد از ماهها، کلنجار رفتن، تصمیم به انتشار آن گرفتیم، چرا که مسئولان این خیریه، نه تنها حاضر به پذیرش اشتباه خود نیستند، بلکه خواستار عذرخواهی ما، به خاطر انتشار خبر صدور کیفرخواست عزل بودند، چشم امید مردم در این پرونده، به سیستم قضایی است تا بدون هیچ اغماضی، با مجرمان و متخلفان، برخورد کند، روزنامه شهر مردم تا پایان این راه، مدافع حقوق معلولان، خواهد بود.